نوشته شده در تاريخ دو شنبه 6 مرداد 1393برچسب:, توسط ArmaN | نظر بدهید
بابام داشت با عصبانیت نصیحتم می کرد منم داشتم چایی میخوردم
یه دفعه گفت تو چیکاره ای ؟
منم با جدیت تمام چاییو بهش نشون دادم گفت : من یک کاپیتان هستم
هیچی دیگه 4 روزه به لطف مادرم تو راهرو میخوابم!
نظرات شما عزیزان: